یابن الزهرا

دروس اخلاق و اعتقادات استاد وارسته و عبد خالص خدا مرحوم حاج سید حسین اتابکی

یابن الزهرا

دروس اخلاق و اعتقادات استاد وارسته و عبد خالص خدا مرحوم حاج سید حسین اتابکی

یابن الزهرا

جمع‌آوری و انتشار آثار استاد حاج سید حسین اتابکی و بهره‌گیری مومنین و مومنات از آن‌ها

طبقه بندی موضوعی
۱۰
آذر

 

 

دروس عقاید اسلامی ویژه جوانان

توحید

برهان نظم، برهان حرکت، وجوب و امکان، هدایت و راهیابی و برهان توحید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برهان نظم 

نظم عبارت است از رابطة معقولی که بین اعضای یک مجموعه برقرار است؛ به طوری که کلّیّة اجزا هماهنگی داشته و یک هدف مشخّص را دنبال کنند. نظام دقیق و حساب شدة حاکم بر هستی، حکایت از وجود ناظمی عالِم، قادر و حکیم می‏کند؛ چون نظم حاکم بر مجموعه، نمی‏تواند زاییدة رویدادهای تصادفی باشد.

نظمی که درسراسر عالم مشاهده می‏شود، بر دو نوع است: نظم عمومی و نظم خصوصی.

 

نظم عمومی

یک رابطه و هماهنگی بین کلّیّة پدیده ‏ها حکم‏فرماست که همة موجودات را به صورت حلقه‏ های زنجیر به هم پیوند می‏دهد؛ به طوری که هیچ پدیده ‏ای در جهت مخالف پدیده دیگر حرکت نمی‏کند؛ بلکه هر یک در جهت تکامل دیگری به حرکت خود ادامه می‏دهد؛ مانند هماهنگی گردش زمین با گردش دیگر سیارات و خورشید، حرارت خورشید، دریا، ابر، باران، برف، چهار فصل، نقش کوه ‏ها، رودها، حیوانات، پرندگان و جنگل‏ ها و گیاهان و دیگر پدیده‏ ها.

هماهنگی بین کلّیّة این‏ها و دنبال نمودن یک هدف مشخّص، یعنی در خدمت انسان بودن، بیانگر نظم عمومی است.

گردش شب و روز شاهدی بر این امور است؛ این‏که در تابستان طول روزها زیادتر شده و تابش متمایل به عمودی آفتاب، سبب رسیدن میوه‏ ها و دانه ‏های نباتی و گرمی هوا می‏شود و در زمستان نیز سبب سردی بیشتر و به خواب رفتن درختان و دانه‏ ها می‏شود. هم‏چنین نور آفتاب سبب بیداری و هوشیاری و جنب و جوش و حرکت و برعکس در شب، تاریکی سبب سکون و آرامش و خواب موجودات است. 

یُقَلِّبُ اللهُ اللَیلَ وَ النَّهارَ إنَّ فِی ذلِکَ لَعِبرَة لاُولِی الابصَارِ؛ خداوند شب و روز را دگرگون می‏سازد و در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت. «نور: ۴۴»

نقش کوه‏ها نیز نمونة دیگری از نظم عمومی است. کوه‏ ها ریشه‏ های عظیمی در اعماق زمین دارند که مانند زرهی پوستة زمین را در برگرفته و آن را در برابر فشارهای ناشی از حرارت درونی، حفظ می‌‌‌‌کنند و سبب آرام بودن سطح زمین هستند. پیدایش نهرها نیز رابطه ‏ای با پیدایش کوه ‏ها دارد؛ زیرا نهرهای عظیمی که در تمام طول سال جریان دارد و سرزمین ‏های تشنه را سیراب می‏کند، از برکت آب‏هایی است که در دل کوه ‏ها و یا در قلة آن‏ها به صورت برف و یخ ذخیره شده است.

ألَم نَجعَل الأرضَ مِهَاداً وَ الجِبَالَ أوتَاداً وَ خَلَقنَاکُم أزوَاجاً وَ جَعَلنَا نَومَکُم سُبَاتاً؛ آیا زمین را محل آسایش [شما] قرار نداده ‏ایم؟ و کوه ‏ها را میخ ‏های زمین [و نگهبان آن نساختیم]؟ و شما را به صورت زوج آفریدیم و خواب را [وسیلة] آرامش و آسایش شما قرار دادیم. «نبأ: ۶ ـ ۹»

بنابراین نظم موجود در سراسر جهان، نشان از ناظمی علیم و حکیم و قدیر دارد و محال است که این نظم عظیم، از مادّه بی‏ اراده و بی‏شعور و یا در اثر تصادف به وجود آمده باشد.

بر اساس این نظم عمومی می‏گوییم این نظم، ناظم می‏خواهد. در این نظم هر چیزی را برداریم، نظم به هم می‏خورد. خورشید برداشته شود، نظم همه چیز به هم خورد؛ آب را برداریم، از بین می‎‏رویم؛ باد نباشد، انسان از بین می‏رود؛ باد است که هوای آلوده را می‏برد؛ هوای سرد و گرم است که باد را ایجاد می‏کند. همة عالم با نظم خاصّی در خدمت انسان است. نظم هم ناظم می‏خواهد.

 

نظم خصوصی

غیر از نظم عمومی، یک نظم خصوصی هم در دل هر یک از موجودات وجود دارد. بهترین مثال برای نظم خصوصی، بررسی خود اجزای بدن انسان است که هر کدام تشکیلات حیرت انگیزی دارد.

اگر در بدن ما یک عصب کوچک قطع شود، یکی از اعضا از کار می‏افتد. پلک چشم ـ که ظاهرا کوچک و بی‏ اهمّیّت به نظر می‏آید ـ نعمت بسیار بزرگی است. جای قرار گرفتن هر کدام از اجزا، حساب‏ شده است. هر سلّول بدن تولید خاص و مصرف خاصّی دارد. خلاصه بزرگ‏ترین آیت خدا، خود انسان است و خدا هم دربارة انسان، با عظمت خاصّی صحبت کرده است:

وَ لَقَد کَرَّمنَا بَنِی آدَمَ. همانا ما به فرزندان آدم کرامت بخشیدیم «اسراء: ۷۰»

ولی انسان خود را نشناخته است. لذا خود را به همین دنیای پست و خورد و خوراک و شهوات می‏فروشد.

 

  • سید حسین
۱۰
آذر

 

 

دروس عقاید اسلامی ویژه جوانان

توحید

معنای توحید در جلوه­ های مختلف 

 

بسم الله الرحمن الحیم

 توحید ذاتی:       

توحید ذاتی یعنی ذات اقدس پروردگار، مرکب نیست و مجرد محض است، لذا ماهیت ندارد، جسم ندارد و محدود نیست و اجزاء ندارد، چراکه اجزاء برای اشیاء مادی است که دارای جسم هستند ولی خداوند، جسم ندارد که اجزاء داشته باشد. این مفاهیم توحیدی، در برخی عبارتها نهفته‌‌‌‌اند. مانند: «الله اکبر» که یعنی، خدا بزرگتر از آن است بتوان او را وصف کرد و یا عبارت:

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ. منزّه است خداوند از آنچه او را توصیف می‏کنند. «مؤمنون: ۹۱»

 پس خداوند در ذات، یکتاست، اجزاء ندارد و در برون ذات نیز تعدد ندارد و یکتاست.

         

توحید صفاتی:

  • سید حسین
۱۰
آذر

 

دروس عقاید اسلامی ویژه جوانان

توحید

آشنائی با برخی از صفات خداوند متعال

 

بسم الله الرحمن الرحیم

علیم و حکیم

علم نامحدود خداوند، تمام عالم هستی را شامل می‏شود. لذا ذرّه‏ ای در عالم، از علم او پوشیده نیست. علم او بر ازل و ابد یکسان است:

* وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ؛ کلیدهای غیب تنها نزد اوست؛ جز او کسی آن را نمی‏داند. آنچه را در خشکی و دریاست می‏داند. «انعام: ۵۹»

* لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ؛ هیچ چیز مانند او نیست. او شنوا و بینا است [و چیزی در عالم از او مخفی نیست]. «شوری: ۱۱»

 

اراده، مشیّت و قدرت الهی

خداوند می‏فرماید:

* إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛ فرمان خداوند چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها می‏گوید: موجود باش؛ آن نیز بی‏درنگ موجود می‏شود. «یس: ۸۲»

قدرت خداوند از هر نظر نامحدود است و هر امر ممکنی را شامل می‏شود. هر زمان اراده کند، انجام می‏دهد و هر زمان اراده محو و نابودی چیزی کند، از بین می‏رود؛ یعنی قدرت او توأم با مشیّت و اختیار است:

* تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ؛ بزرگوار و متعالی است خداوندی که فرمانروایی، قدرت و حکومت جهان هستی به دست اوست و بر هر چیزی تواناست. «ملک: ۱»

 

ازلیّت و ابدیّت

واجب الوجود، وجودی است که هستی او عین ذات اوست. بنابراین خداوند ازلی و ابدی است.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می‏فرمایند: خداوند اوّلی است که قبل ندارد تا چیزی قبل از او باشد و آخری است که بعد ندارد تا چیزی بعد از آن باشد.

* هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ؛ اوّل و آخر هستی است و پیدا و پنهان همه وجود از اوست؛ و او به همه امور عالم و داناست. «حدید:۳»

اگر خداوند ازلی نباشد، باید حادث باشد. اگر حادث باشد، نیاز به علّتی دارد تا او را ایجاد کرده باشد و این محال است؛ چون واجب الوجود، عین وجود و صرف وجود است و اوّل و آخر ندارد و عدم در او راه ندارد.

 

حیّ و قیّوم

خداوند در قرآن می‏فرماید:

* اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ؛ معبودی جز خداوند یکتا نیست و او زنده و نگهدارنده است. «آل عمران: ۲»

هنگامی که مفاهیم علم، قدرت، اراده و... در مورد مخلوقات به کار می‏رود، حکایت از کمال آن موجود می‏کند؛ بنابراین کامل‏ترین مرتبة این صفات در علّتِ هستی ‏بخش باید موجود باشد؛ زیرا هر کمالی در مخلوق، از خدای متعال (خالق) است و مخلوقات هر لحظه محتاج و نیازمند دریافت فیض از هستی‏ بخش هستند. بخشندة این صفات، خود باید واجد آن باشد تا به دیگران افاضه کند. محال است آن که حیات را می‏آفریند، خودش فاقد حیات باشد. کسی که علم و قدرت به مخلوقات می‏دهد، نمی‏شود که خودش عاجز باشد.

خداوند می‏فرماید:

  • سید حسین
۱۰
آذر

 

پرسش و پاسخ، توحید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پرسش و پاسخ دروس توحید

سؤال۱منظور خداوند در آیه‌‌‌‌ی «اِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ«فاطر: ۲۸»»؛ از اینکه تنها علما خاشع و متواضع هستند، چیست؟

پاسخ:این عبارت به این معنی است که با معرفت پیدا کردن به عظمت و وحدانیت خداوند، در انسان حالت خشوع پیدا می‌‌‌‌شود، چرا که حالت منیّت و تکبّر از بین خواهد رفت و پیروی از هوای نفس جای خود را به بندگی خدا خواهد داد.

 

سؤال۲آیا صِرف کسب علوم دینی مانند علم توحید، موجب افزایش نور و بصیرت در باطن انسان می‌‌‌‌شود؟

پاسخ: اگر تهذیب نفس و طهارت باطن نباشد، این علوم موجب نورانیت نمی‌‌‌‌شوند بلکه خود این علم تبدیل به حجاب و تاریکی می‌‌‌‌شود. برای اینکه این علوم تبدیل به نور شوند باید انسان درون خود را تزکیه کند. با تزکیه است که انسان در حصار محکم لااله الّا الله قرار می‌‌‌‌گیرد. کسی که درون خود را از بدی‌‌‌‌های اخلاقی پاک نکند، از این حصار بیرون است. ورود به این حصار نیز شرطی دارد که اطاعت از حجّت معصوم خداست. کسی که مطیع امام باشد در این حصار محکم قرار می‌‌‌‌گیرد.

 

سؤال۳:‌‌‌‌ از نظر دین بالاترین عزّت و بالاترین ثروت برای انسان چیست؟

پاسخ: بالاترین عزّت نزد خداست و اگر کسی به دنبال عزّت است باید به دنبال ایمان و تقوا و اخلاص و طهارت باشد. و بالاترین ثروت زهد و توکّل و اعتماد به خداست. با این سرمایه‌‌‌‌هاست که انسان به حیات طیبّه دست پیدا خواهد کرد.

 

سؤال۴: چه چیزی موجب آرامش واقعی انسان می‌‌‌‌شود؟

پاسخ: آرامش درونی و واقعی به دست خداست. قرآن در این رابطه می‌‌‌‌فرماید: الا بذکر الله تطمئنّ القلوب.یعنی همانا آرامش و اطمینان قلب‌‌‌‌ها با یادخدا به دست می‌‌‌‌آید.

 

سؤال۵: مؤمن باید اخلاق و صفات خود را از چه منبعی آموزش بگیرد.

پاسخ: در وهله‌‌‌‌ی نخست مؤمن باید بداند که منبع صفات پسندیده خداوند متعال است. اوست که حلیم و بردبار است؛ اوست که کریم و بزگوار است. در وهله‌‌‌‌ی بعد پیامبران و اوصیای آنان الگوهای خوب برای مؤمنین هستند؛ همانگونه که قرآن می‌‌‌‌فرماید: لقدکان لکم فی رسول الله اسوه حسنه: یعنی همانا در رفتار رسول خدا برای شما الگوی نیکویی قرار دارد.

 

سؤال۶: علامت کسی که ایمانش به خدا قوی‌‌‌‌ است چیست؟

پاسخ: هر چه انسان ایمانش قوی تر باشد، بیشتر به خدا نزدیک می‌‌‌‌شود و اخلاق و رفتارش رنگ خدایی می‌‌‌‌گیرد؛ همچنین آرامش و اطمینان درونی او بیشتر می‌‌‌‌شود. چنین فردی توکّلش به خداست و در نتیجه دست نیاز به سوی مردم دراز نمی‌‌‌‌کند. همچنین شدّت محبّت او نسبت به خداست و بیش از هر کسی و هر چیزی خدا را دوست دارد؛ و نیز عزّت را مخصوص خدا می‌‌‌‌داند و می‌‌‌‌داند که برای کسب عزّت باید به مؤمن به خدا باشد.

 

سؤال۷: استعدادهای انسان چه زمان شکوفا می‌‌‌‌شود؟

پاسخ:بین شکوفایی استعدادهای انسان و دینداری رابطه‌‌‌‌ای عمیق وجود دارد به این معنی که استعدادهای انسان خصوصاً استعدادهای اخلاقی و معنوی او در اثر تقوا و رهاشدن از شهوات و خواسته‌‌‌‌های تن و ارتباط با خدا شکوفا خواهد شد.

 

سؤال ۸: آیا ایمان هم آفاتی دارد؟ پاسخ: بله، ایمان نیز آفاتی دارد که آن را ضعیف می‌‌‌‌کند و حتّی ممکن است ایمان یک فرد را از بین ببرد. یکی از این آفات، امید داشتن به غیر خداست. امید به غیر خدا نوعی شرک خفی است که آفت ایمان محسوب می‌‌‌‌شود.

 

سؤال ۹: آیا خواندن این دروس دینی نیز آفاتی دارد؟

پاسخ: بله، اگر علوم دینی مانند توحید، تبدیل به عقیده قلبی و ایمان نشوند و فقط در حد یک علم ذهنی باقی بمانند، تبدیل به آفت می‌‌‌‌شوند و موجب تاریکی و حجاب قلب می‌‌‌‌شوند.

 

سؤال۱۰: سست بودن ایمان چه نشانه‌‌‌‌ای دارد؟

پاسخ: از نشانه‌‌‌‌های سست بودن ایمان رنگ‌‌‌‌پذیری از افراد بی‌‌‌‌ایمان است. چنین فردی به نزد هر گروهی که می‌‌‌‌رود به رنگ آنان درمی‌‌‌‌آید و ثبات قدم ندارد.

 

والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


[۱] - مربّیان محترم لازم است توجّه داشته باشند که این سؤال و جواب‌ها را خود در کلاس درس بررسی کرده و مراقبت کنند تا پاسخ صحیح برای دانش‌آموزان به روشنی توضیح داده شود تا از ایجاد سوء برداشت جلوگیری به عمل آید.

 

مجمع تعلیمات و تحقیقات دینی صادقیه

  • سید حسین
۱۰
آذر

 

 اهمیت موضوع عدل در مذهب تشیع 

در مذهب شیعه:

۱ ـ قاضی، حاکم شرع، امام جماعت و شاهد، باید عادل باشند. عدالت در تمام جوانب و شئون زندگی باید رعایت شود. یعنی در خانه، مدرسه، کارخانه، اداره، در معاشرت، کسب، و...

* یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، برای خدا، قیام کنید و از روی عدالت گواهی دهید. دشمنی با گروهی شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. «مائده:۸»

۲ ـ در زمینه‌ی عقاید باید عادل باشند (یعنی برای خدا شریک قائل نشوند. یعنی مخلوق را کنار خالق قرار ندهند.) «ان الشرک لظلم عظیم» که یکی از مصادیق این آیه، آن است که از خودت پیروی کنی و حرف خدا و پیامبرش را زمین بگذاری.

۳ ـ در اخلاق عادل باشد: یعنی صفات رذیله در انسان نباشد. چون این صفات رذیله اگر درون انسان و جود داشته باشد، مقدمه‌ی مرتکب شدن به گناه است و گناه ظلم است.

۴ ـ در عبادت عادل باشد: یعنی آنطور که شرع مقدّس دستور داده است عبادت کند و به واجبات و محرّمات و مستحبّات و مکروهات توجّه کند.

۵ ـ در موقع صحبت کردن، عدالت را رعایت کنند.

* وَ اِذا قُلتُم فَاعدِلوا وَ کانَ ذا قُربی؛ و هرگاه سخن گویید عادلانه گویید هر چند به زیان خویشاوندان باشد. «انعام:۱۵۲»

۶‌ ـ شاهد باید عادل باشد و موقع شهادت، حق را بیان کند. چه به نفعش باشد چه به ضررش. حتی اگر به ضرر پدر و خویشاوندانش هم باشد، باید حق را بیان کند و عدالت را رعایت کند و نگاه به فقیر و یا غنی بودن یا ضعیف و قوی بودن افراد نداشته باشد. فقط باید حق را بگوید و کلّاً در همه‌ی اوامر و نواهی دینی، دستور شرع، مخالفت با ظلم است.

* یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أنفُسِکُمْ أوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أوْ فَقَیرًا؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به عدالت فرمانروا باشید و برای خدا شهادت دهید، هر چند به زیان خود یا پدر و مادر یا خویشاوندان شما باشند ـ چه توانگر و چه درویش ـ بوده باشند. «نساء:۱۳۵»

۷-  قاضی هم باید عادل باشد و بین مردم به عدالت حکم کند.

* وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ؛ هنگامی که میان مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید! «نساء:۵۹»

نکته: کسانی که معتقدند: هدف وسیله را توجیه می‌کند، تفکر اشتباهی دارند زیرا همان گونه که گفته شد: همه باید در تمامی زمینه‌ها عدالت را رعایت کنند.

نکته: گفتیم عدل، یعنی حق افراد را به طور کامل پرداختن. در بعضی آیات، پروردگار متعال علاوه بر عدل امر به احسان نیز می‌فرماید: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان». یعنی علاوه براینکه حق افراد را به آنها می‌دهید، از حق خودتان هم به دیگران ببخشید و نیز می‌فرماید: (ایثار کن) یعنی آنچه را که خودت به آن احتیاج داری به دیگران ببخش.

 

  • سید حسین
۱۰
آذر

 

 

 عدل

* وَ مَا للهُ یُریدُ ظُلماً للِعالَمین؛ خداوند هرگز اراده ستم و ظلم به هیچکس نخواهد کرد. «آل‌عمران:۱۰۸»

* شَهِدَ الله اَنَّهُ لا اِلهَ اِلا هُوَ وَ المَلائِکَه وَ اولو العِلم قائِماً بِالقِسط؛ خداوند به یکتائی خود شهادت می‌دهد که جزذات پاک او خدائی نیست و فرشتگان نیز گواهی می‌دهند که خداوند برپا دارنده عدل است. «آل‌عمران:۱۸»

* وَ اللهُ الغَنیّ وَ اَنتُمُ الفُقَراء؛ خداوند غنی و بی‌نیاز است و شما فقیر و نیازمند هستید. «محمد۶ :۳۸»

* وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا؛ (کسانی ممکن است ظلم کنند که اشتباه می‌کنند فراموش می‌کنند) و خداوند هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد. «مریم:۶۴»

 

* لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ به تحقیق، پیامبران خود را با ادله و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. «حدید:۲۵»

* وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ؛ ما ترازوهای عدل را در روز قیامت نصب می‏کنیم، لذا به هیچکس کمترین ستمی نمی‏شود، و اگر به مقدار سنگینی یکدانه خردل (کار نیک و بدی باشد) ما آن را حاضر می‏کنیم، و کافی است که ما حساب کننده باشیم. «انبیا:۴۷»

* فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرةٍ شَرًّ یَرَهُ؛ هر کس به قدر ذره‌ای کار نیک و زشت مرتکب شده به کیفرش خواهد رسید. «زلزال»

* اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسان؛ همانا خداوند فرمان به عدالت و احسان می‌دهد... «نحل:۹۰»

* وَ اِذا حَکَمتُم بَینَ النّاس اَن تَحکُموا بِالعَدل؛ و چون حاکم بین مردم شوید به عدالت داوری کنید. «نساء:۵۸»

* وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى؛ هرگاه سخنی گویید به عدالت گرایید هر چند درباره خویشاوندان باشد. «انعام:۱۵۲»

* فَاحکُم بَینَ النّاس بِالحَق؛ خداوند به (حضرت داود۷) می‌فرماید: باید میان مردم به حق حکم کنی. «ص:۲۶»

* یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ؛ ای اهل ایمان در راه خدا پایدار و استوار باشید گواه عدالت باشید. عداوت دشمن، شما را از عدالت بیرون نبرد عدالت به تقوا نزدیکتر است پایه و اساس هر نیکی عدالت است. «مائده:۸»

* ْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین؛ در میان آن دو بر طبق عدالت صلح برقرار سازید، و عدالت‌پیشه کنید که خداوند عدالت پیشه‌گان را دوست دارد. «حجرات:۹»

* کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ؛ هرکسی در گرو عملی است که انجام داده است. «مدثر:۳۸»

* وَ اَن لَیسَ لِلاِنسانِ اِلا ماسَعی؛ و اینکه برای انسان جز آنچه عمل کرد (ثواب و جزائی) نخواهد بود. «نجم:۳۹»

* وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ هر کس با تقوا باشد خداوند راه بیرون شدن (از مشکلات) را بر او می‌گشاید و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا می‌کند و هر که بر خداوند توکل کند خداوند او را کفایت خواهد کرد. «طلاق:۲و۳»

* إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛ اگر نیکی کردید به خود کرده و اگر بدی و ظلم کردید به خود کرده‌اید. «اسراء:۷»

 

  • سید حسین
۱۰
آذر

 

 

قضا و قدر الهی:

*سؤال: آیا قضا و قدر الهی سبب جبر در افعال انسان است؟ و آیا سرنوشت انسان از پیش مشخص شده است؟ و هر اتفاقی که می‌افتد، از قبل در قضا و قدر ما مشخص شده و ما تقصیری نداریم؟ مثلا اگرانسان گناهی را انجام داد، مجبور به انجام آن بوده و هیچ اختیاری در انجام دادن آن نداشته است؟.

*جواب: برای پاسخ به این سوال ابتدا معانی قضا و قدر را بررسی می‌کنیم، تا ببنیم این دو اصطلاح چیست و چه ارتباطی با اختیار ما دارد و آیا باعث سلب اختیار از ما می‌شود؟

قضا: قضا به معنای خلقت الهی، سنن و قوانین الهی است (مثل قوانین حاکم در طبیعت). به عنوان مثال قرآن می‌فرماید:

* بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِذَا قَضَى أمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ؛ خداوند آفریننده آسمان و زمین است و چون اراده آفریدن چیزی کند، به محض اینکه بگوید موجود باش، همان لحظه موجود خواهد شد. «بقره؛۱۱۷»

* وَقَضَى رَبُّکَ ألاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ؛ خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ کس را نپرستید. «اسراء:۲۳»

قدر: به معنای اندازه، حد و مرز و نیز خصوصیات کمی، کیفی، مکانی و زمانی یک چیز به کار می‌رود. مثلا قرآن می‌فرماید:

* وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ؛ خداوند شب و روز را اندازه گیری و مقدارش را مشخص می‌کند. «مزمل:۲۰»

* وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛ هیچ چیزی را نازل نمی‌کنیم مگر به اندازه‌ی معین. «حجر:۲۱»

* إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ؛ البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم. «قمر:۴۹»

نتیجه: هر چیزی که در اطراف ماست، کل نظام الهی و اوامر الهی همه، قضای الهی است که این قضای الهی، اندازه و خصلت مخصوص به خود دارد.

مثلاً: «هُو الَّذی خَلَقَ السّماوات وَ الاَرض» خلقت آسمان و زمین، قضای الهی است. اندازه‌ی آسمان و زمین، قدر الهی است.

سؤال: پس از متوجه شدن معنای قضا و قدر، ببینیم چه ار تباطی بین این قضا و قدر، با اختیار انسان و جود دارد؟

*جواب: یکی از قضا و قدرهای الهی، اختیار در انسان است.

یعنی خداوند متعال به انسان اختیار عنایت فرموده و این اختیار دارای حد و مرز است (معنای قدر) و محدود بودن اختیار یعنی این که اختیار و اراده انسان، مستقل از اراده‌ی خدا نیست و در طول اراده‌ی پروردگار قرار دارد. پس قضا و قدر الهی، سبب سلب اختیار از انسان نمی‌شود.

 

نکته: به بعضی از قوانین و سنن الهی (قضا و قدر الهی) توجه بفرمایید:

۱ ـ وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست. «نجم:۳۹» یعنی اگر کار خوب کرد، نتیجه‌ی خوب می‌بیند و اگر کار بد کرد، نتیجه ای جز بدی نمی‌بیند و اگر فکر کند با بدی می‌تواند به خوبی و بهشت برسد، خیال باطلی است.

۲ ـ قضای خداوند این است که جامعه‌ی اسلامی، بر اثر ایمان و تقوی، سعی و تلاش، جهاد با نفس، امر به معروف و نهی از منکر، پاسداری از دین و وحدت، به رشد و عزت دست یابد. به تعبیر قرآن:

* وَأنتُمُ الْأعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛ شما برترید اگر ایمان داشته باشید! «آل‌عمران:۱۳۹»

 اگر مردم سراغ سستی، بی‌تفاوتی، گناه و فسق و نفاق، دنیا طلبی بروند؛ به ذلت و بدبختی کشیده می‌شوند، این قضای الهی است. مثلا مسلمانان صدر اسلام، در جنگ بدر به خاطر ایمان به خدا و تلاش و مقاومتی که در راه دین از خود نشان دادند، به پیروزی رسیدند. اما در جنگ احد، وقتی مسلمانان، به خاطر دنیا طلبی، تنگه‌ی احد را رها کردند، شکست خوردند و صدمات بسیار زیادی متحمل شدند. با وجودی که اسلام دین حق است، ولی قضای الهی این گونه است که اگر اطاعت از خدا و رسول باشد، پیروزی حاصل می‌شود ولی اگر دنیا طلبی بر مسلمین حاکم شد، شکست می‌خورند.

۳-  عجله، شتاب و گناه، مایه پشیمانی و گرفتاری می‌شود و تعقل و تفکر در انجام امور همراه با مشورت با افراد ذی صلاح، مقدمه‌ی رسیدن به پیروزی و سعادت است. این قضای الهی است و برعکس اگر این مسائل رعایت نشد و انسان، عجول و ظلوم و کفور شد، شکست خواهد خورد.

۴-  امتحانات الهی برای همه، جزء قضا و قدر الهی است. همه باید امتحان شوند تا بفهمند مومن و خداخواه هستند یا خود خواه و دنیا طلب.

* قضا و قدر الهی بر دو نوع است: قضای حتمی (قطعی) و قضای معلق (غیر قطعی)

  • سید حسین
۰۹
آذر

 

 

 

پرسش و پاسخ،

عدل

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پرسش و پاسخ / عدل

سؤال۱: بر چه مبنایی گفته می‌شود: خدا هرگز ظلم نمی‌کند؟ توضیح دهید:

پاسخ:آنچه ریشه‌ی ظلم است در خدا راه ندارد، خداوند نیاز به ظلم ندارد. هر چه اراده کند انجام می‌شود، فراموشی و اشتباه و جهل در او راه ندارد.

 

سؤال۲: اینکه باید در همه‌ی ابعاد زندگی عادل بود به چه معناست؟

پاسخ: خدا به انسان دستور داده است که همه باید در همه‌ی زمینه‌ها عادل باشند: در اعتقادات عادل باشند یعنی عقاید صحیح داشته باشند. در اخلاق عادل باشند؛ یعنی اخلاق بد را از خود دور کنند. در عبادات عادل باشند، یعنی واجبات شرع را انجام دهند و مطیع دستورات خدا باشند  و در رعایت حقوق  نیز عادل باشند.

 

سؤال۳: در جامعه شیعی، عدالت تا چه حد اهمیت دارد؟

پاسخ: از نظر فقه شیعه تمام ارکان اصلی جامعه باید در دست افرادی باشد که عادل هستند: حاکم شرع باید عادل باشد، مرجع تقلید باید عادل باشد، قاضی باید عادل باشد، شاهد در دادگاه باید عادل باشد، امام جماعت باید عادل باشد. این مسأله نشان می‌دهد که عدالت در جامعه شیعه در بالاترین در حدّ اهمیت قرار دارد.

 

سؤال۴:  آیا این تصوّر که سرنوشت‌ها از قبل نوشته شده‌اند و هر کسی «پیشانی نوشت» دارد، تصوّر صحیحی است؟

پاسخ: خیر، هر کسی بر اساس اعمال خوب یا بد خود، سرنوشت نهایی خود را که بهشتی است یا جهنّمی رقم می‌زند. اینکه یک نفر به راه خیر برود یا به راه شر، کاملاً به اختیار خود اوست و در این راه جبری وجود ندارد، قرآن نیز می‌فرماید: انّا هَدَیناه السّبیل، امّا شاکراً و امّا کفورا: ما به حقیقت راه (حق و باطل) را به او نمودیم حال خواهد (هدایت پذیرد و) شکر (این نعمت) گوید و خواهد (آن نعمت را) کفران کند (انسان: ۳).

 

سؤال۵علّت تفاوت‌های انسان‌ها چیست؟

پاسخ: خدا درباره علّت تفاوت انسان‌ها در سوره حجرات آیه‌۱۳ می‌فرماید: «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا: اى مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفریدیم و آنگاه شعبه ‏هاى بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید.» به این ترتیب تفاوت انسان‌ها برای این است که آدم‌ها هر یک با ویژگی منحصر به فرد خود شناخته شوند و اگر قرار بود همه یک شکل و مشابه هم باشند شناسایی افراد از یکدیگر سخت و یا غیرممکن می‌شد. درادامه همین آیه است که خدا می‌فرماید: انّ اکرمکم عندالله اتقیکم: یعنی گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. به این معنی که این تفاوت‌ها موجب امتیاز کسی بر دیگری نیست و تنها تقواست که موجب می‌شود کسی نزد خدا عزیزتر باشد.

 

سؤال۶: آیا همه‌ی انسان‌ها مورد امتحان الهی قرار می‌گیرند؟

پاسخ: بله امتحان الهی حتمی است و همه انسان‌ها به نحوی و متناسب با خود در زندگی این دنیا مورد ازمون الهی قرار می‌گیرند.

 

سؤال۷:در رابطه با موضوع عدل الهی بیشتر مردم چه اشتباهاتی می‌کنند؟

پاسخ: برخی خدا را ظالم می‌دانند، برخی خود با گناهانشان مرتکب ظلم می‌شوند، برخی با شرک به خدا مرتکب ظلم عظیم می‌شوند. برخی نیز اختیار انسان را که نعمت بزرگ الهی است انکار می‌کنند و به این ترتیب گناهان خود را به حساب خدا می‌گذارند و به این ترتیب نسبت ظلم به خدا می‌دهند.  

 

والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

مجمع تعلیمات و تحقیقات دینی صادقیه

  • سید حسین
۰۹
آذر

 

 

آیات قرآن در رابطه با موضوع نبوت

* قل الله یهدی لِلحق؛ ... بگو: تنها خداوند به حق هدایت میکند. «یونس:۳۵»

* آن عَلَینا لَلهُدی؛ به یقین هدایت و راهنمایی بر ماست. «لیل:۱۲»

 

راهنمایان بشر را خداوند هدایت فرمود

* من یهدِ اللهُ فَهُوَ لِمُهتَد؛ هر کس را خداوند هدایت نماید او هدایت یافته است. «کهف:۱۷»

* اُولئکَ اَلذّینَ هَدَی الله فَبِهُداهُمُ اقتَدِه؛ آن‌ها (انبیاء: ) کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است پس به هدایت روشن آن‌ها اقتدا کن. «انعام:۹۰»

* وَمَن یَهْدِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ؛ هر کس را که خداوند هدایت کند هیچ گمراه کننده‌ای نخواهد داشت. «زمر:۳۷»

* اللهُ اَعلَمُ حَیثُ یجعَل رِسالَتَه؛ خداوند داناتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد. (چون پیامبران را خود برای هدایت امت تجهیز فرمود) «انعام:۱۲۴»

* إِنَّا أخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأخْیَارِ؛ ما آن‌ها را خصلت پاکی (و عصمت) بخشیدیم تا یاد قیامت کنند و آن‌ها در نزد ما از برگزیدگان و نیکان هستند. «ص: ۴۷و۴۶»

* وَ کُلاً فَضَلنا عَلَی العالَمین؛ و تمامی (پیامبران را) بر [همه‌ی] جهانیان برتری دادیم. «انعام:۸۶»

* النّبی اَولی بالمؤمنین مِن اَنفُسِهِم؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است (یعنی صاحب اختیار جان و مال فرزندان آن‌ها می‌باشد). «احزاب:۵۶»

* آن الله و مَلائِکَته یصَلونَ عَلَی النَّبی یا اَیها الَذینَ آمَنو صَلّو عَلَیه وَ سَلَّموُا تَسلیما؛ خداوند و فرشتگانش بر پیامبر صلوات می‌فرستند ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بر او صلوات فرستید و سلام کنید و کاملاً تسلیم رسول باشید. «احزاب:۶»

*لَقَد کانَ لَکُم فی رَسُول الله اُسوَه حَسَنَه؛ [مسلماً] برای شما در زندگی رسول خدا را بهترین الگو و سرمشق نیکو قرار دادیم. «احزاب:۲۱»

* لَقَد مَنَّ الله عَلَی المؤمنینَ اِذَ بَعَثَ فیهِم رَسُولاً مِن اَنفُسِهِم؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد به این نعمت بزرگ بخشید هنگامیکه در میان آن‌ها پیامبری از خودشان مبعوث فرمود ... «آل‌عمران:۱۶۴»

* یس و القرآن الحکیم اِنَکَ لَمِنَ المُرسَلین عَلی صِراطٍ مُستَقیم؛ سوگند به قرآن حکیم که تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی بر طریقی مستقیم. «یس:۱تا۴»

* وَ ما اَرسَلناکَ اِلّا کافَهً لِلناس بشیراً وَ نَذیراً؛ و ما تو را به پیامبری نفرستادیم مگر برای همه مردم ( تا آن‌ها را به پاداش‌های الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی. «سباء:۲۸»

* وَ ما اَرسَلناکَ اِلّا رَحمهً لِلعالَمین؛ ما تو را جز برای رحمت همه جهانیان نفرستادیم. «انبیاء(ع):۱۰۷»

* قُل یا اَیهَا الناسُ اِنّی رَسُولُ اللهِ اِلیکُم جَمیعا؛ بگو: ای مردم من فرستاده خدا بر همه شما هستم. «اعراف:۱۵۸»

* وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیکَ مِن قَبلُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَیک؛ و سرگذشت (تعدادی) از پیامبران را پیش از این برای تو گفته‌ایم ولی سرگذشت (تعدادی) از پیامبران را بیان نکردیم. «نساء:۱۶۴»

* ما کانَ مُحمَدُ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَلکِن رَسولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبیین؛ حضرت محمد (صلوات الله علیه و اله) پدر هیچیک از مردان شما نیست او رسول خدا و خاتم پیامبران است. «احزاب:۴۰»

* شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّین ما وَصی بِهِ نوُحاً وَ الذّی اَوحَینا اِلَیکَ وَ ما وَصَینا بِهِ ابراهیمَ و مُوسی و عیسی؛ آئینی را برای شما تشریع کردیم که به نوح توصیه کرده بودیم و از آنچه بر تو وحی نمودیم به ابراهیم علیه السلام، موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام سفارش نمودیم. «شوری:۱۳»

* آن اَلذین یبایعونَکَ اِنَّما یبایعُونَ الله یدُالله فَوقَ اَیدیهِم؛ (ای رسول ما) کسانی که با تو بیعت می‌کنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت می‌نمایند (دست تو دست خداست) و دست خدا بالای دست آن‌ها است. «فتح:۱۰»

  

 

نبوت

  • سید حسین
۰۹
آذر

 

درس هایی از اصول عقاید اسلامی ویژه جوانان 

نبوت 

شرایط نبوت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شرایط نبوت

 

۱ ـ معجزه

معجزه از مادة اعجاز است و در لغت به معنای عاجز کردن و ناتوان ساختن است. و در اصطلاح علم کلام، به کاری خارق العاده (عجیب و شگفت انگیز) گفته می‌شود که انبیاء برای اثبات صدق ادعای خویش (به اینکه ما پیامبرانی مبعوث از جانب خداوند متعال هستیم) انجام می‌دهند.

 

چرا پیامبران باید معجزه داشته باشند؟ همان طور که در تعریف معجزه گفته شد، این معجزه برای اثبات ادعای پیامبران است. یعنی همانطوری که هر کس باید برای ادعای خود، دلیلی داشته باشد، دلیل پیامبران بر اینکه ما از جانب خداوند مبعوث شده‌ایم، این معجزه است.

  

خصوصیات معجزه

۱) خارق العاده است.

۲) هیچ فردی توانایی انجام چنین کاری ندارد.

۳) همراه با تحدی (مبارزه طلبی) است: یعنی: هر کس که فکر می‌کند که می‌تواند چنین چیزی بیاورد، دست به کار شود (ولی هیچ کس در هیچ وقتی نمی‌تواند انجام دهد)

۴) شکست ناپذیر است، یعنی: قدرتی بالاتر از قدرت به وجود آوردندة معجزه وجود ندارد که مثلاً بخواهد آن معجزه را از بین ببرد یا اثرش را خنثی کند

۵) ـ همراه با ادعای پیامبری است. یعنی: من چون پیامبر هستم، این کار را انجام می‌دهم.

به عنوان مثال، قرآن برای معجزه بودن خود می‌فرماید:

* قُل لَئِن اجتَمَعَتِ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلی آن یأتُو بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا یأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً؛بگو که اگر جن و انس متفق شوند که مانند این قرآن کتابی بیاورند هر گز نتوانند مثل آن آورند هرچند همه پشتیبان یکدیگر باشند. «اسراء۸۸»

توضیحی پیرامون خارق العاده بودن معجزه: معجزه از امور شگفت انگیزی است که ما علت آن را نمی‌دانیم که چیست (نه آنکه یک کاری باشد که محال عقلی باشد)، معجزه کار غیرممکن و محال عقلی نیست. چون امور خارج از ذهن ما، دو حالت دارند:

الف) غیرممکن (محال عقلی): که عقلاً وقوع آن در عالم خارج امکان ندارد. مانند اجتماع نقیضین.

ب) امور ممکن) (که دو دسته می‌شوند)

ـ کارهایی که به طور معمول و عادی، صورت می‌گیرد: مانند تمام حوادث پیرامون خودمان در عالم طبیعت.

ـ کارهایی که برای ما معمولی نیست: مثلاً تبدیل شدن عصا به یک اژدهای وحشتناک، کاری است غیرعادی برای نوع بشر. که به این دسته از امور محال وقوعی گویند. معجزة انبیاء: از این قبیل کارها هستند. 

نکته ۱: معجزه، تجلی ولایت تکوینی خداوند متعال، در عالم وجود است. یعنی همانطور که خداوند متعال هرچه را اراده می‌فرماید که موجود شود، موجود می‌شود، همین قدرت را به پیامبران خود: اعطا فرموده است تا برای اثبات حقانیت خود، تصرفاتی در عالم وجود، انجام دهند و کارهای خارق العاده، ارائه دهند. (از این نکته نیز معلوم می‌شود که معجزه جزء امور ممکن الوجود است، فقط ما سرّ آن را نمی‌دانیم).

نکته ۲: ما علت و سرّ معجزه را، هرچه قدر هم که علم پیشرفت کند، نمی‌توانیم متوجه شویم و معجزه بودن آن به همین است و اگر سرّ آن گفته شده بود دیگر معجزه نیست (چون اگر علت فهمیده شود، دیگر معجزه نیست)

نکته ۳: همان طور که گفته شد، معجزه برای اثبات حقانیت پیامبران: و وسیلة هدایت مردم است. یعنی هرگاه این معجزه وسیلة هدایت مردم می‌شد، پیامبران: معجزه ارائه می‌دادند. فلذا اگر بعضی از مردم می‌خواستند از این معجزه‌ها سوء استفاده کنند (مثلاً به زندگی مادی بهتری برسند) و کاری با دین و دیانت و ایمان آوردن نداشتند، دیگر پیامبران: از ارائة معجزه خودداری می‌نمودند، به عنوان مثال قرآن کریم در سوره اسراء می‌فرماید:

* وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتَّی تَفجُر لَنا مِنَ الأرضِ ینبُوعاً(۹۰)

أوتَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِن نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجَّرَ الاًنهارَ خِلالَها تَفجیراً(۹۱)

أو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفاً أو تَأتِی بِاللهِ وَ المَلائِکَه قَبیلاً(۹۲)

أو یکُونَ لَکَ بَیتٌ مِن زُخرُفٍ او تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقیکَ حَتَّی تُنَزَّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُهُ قُل سُبحانَ رَبّی هَل کُنتُ إلاَّ بَشَراً رَسُولاً(۹۳)؛

و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما (به اعجاز) چشمه آبی بیرون آری.(۹۰)

یا آنکه تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردانی.(۹۱)

  • سید حسین